اخلاق سگی

ساخت وبلاگ

حس میکنم ماما ناراحته نمیدونم چرا...نمیتونیمم با خیال راحت تلفن حرف بزنیم اطرافش شلوغه ... تو زندگیم مامانی خیلییییی برام مهمه ،دوست دارم همیشه شاد باشه بخنده راحت زندگی کنه بدون دغدغه اونطور که میخواد ..الان نمیدونم چرا ناراحته ولی خیلی خسته ست ،کارای خونه هم خیلی زیادن .. غمگین شدم

اخلاق سگی...
ما را در سایت اخلاق سگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bakhtiary1394 بازدید : 15 تاريخ : يکشنبه 6 اسفند 1402 ساعت: 16:04

تو خونه برادر خیلی دوست داره عود روشن کنه ولی من سریع سردرد میگیرم حالم خراااب میشه همینطور اشک از چشام میریزه بعد بدنم میلرزه کلا روزم خراب میشه ...به برادر گفتم روشن نکن تو خونهحالا شانس من پایین دفترکارم مرکز تخصصی عوده و دفتر کناریمون که چسبیده به دفتر ما هم یه عودی روشن میکنه لامصب..الان تو دفتر نشستم از شدت بو حالم بهم میخوره ،رومم نمیشه برم بهش بگماینم شانس من..هی میگم دفترو قفل کنم برم پیاده روی یه کم بگردم تا بلکه حالم بهتر بشه ولی حال ندارم .. اخلاق سگی...
ما را در سایت اخلاق سگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bakhtiary1394 بازدید : 15 تاريخ : يکشنبه 6 اسفند 1402 ساعت: 16:04

بنظرم وقتی ادم به مرحله ای میرسه که از وضعیتش راضی نیست و ناراحته همون موقعست که قراره بزودی شرایطش عوض بشه و بالاتر بره ... منظورم اینه که دیگه وقت تغییره ،باید هر جور شده این شرایطو عوض کنه ..یه ادم معمولی اینطوره باید سختی بکشه ناراحت بشه تا اوضاعش بهتر بشه خودم اینطورم ،تا برای کاری جون نکنم بهش نمیرسم،از اون ادما نیستم که راحت چیزی بدست بیارم بنظرم ادمای معمولی اینطورن اکثر ادما اینطورن...خیلی فکرا تو سرمه ولی ریسکی هستن ،منم ادم اهل ریسک نیستم ولی باید کاری کنم ،نمیتونم تو این وضع بمونمراستش اطرافمم که میبینم درامد بیشتر از من دارن روم تاثیر کذاشته .. اخلاق سگی...
ما را در سایت اخلاق سگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bakhtiary1394 بازدید : 10 تاريخ : يکشنبه 6 اسفند 1402 ساعت: 16:04

صبح بیدار شدم برم سرکار بارون می اومد ،مدارک شرکت هم تو دستم بود خیلی مهم بودن اونارو تو یه کاور گذاشته بودم ترسیدم خیس بشه گذاشتمشون تو یه پلاستیک سفت هم بغلشون کردم که یه موقع خیس نشن...فکر نمیکردم دیگه بارون بیاد لباس زمستونیامو جمع کرده بودم..وای خدا چه بارونی بود آب تو خیابونا بالا اومده بود ..همبنطور از بغل جاده میرفتم که به محل کارم برسم ..جاده ها پرآب اصلا نمیشد رد بشی...آبم نه آب فاضلاب اخلاق سگی...
ما را در سایت اخلاق سگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bakhtiary1394 بازدید : 54 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 17:55

جونززززززز اخلاق سگی...
ما را در سایت اخلاق سگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bakhtiary1394 بازدید : 55 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 17:55

امشب برادر از طرف ما رفت عروسی که مثلا کادو رو بده گفت من زود میام آقا نیومد نیومد ساعت ۱۱و نیم زنگ زدم پ کجایی نمیای خوش گذشت گفت نه گرفتار شدم بالا سر دایی عباس دایی علی و کیانم ...آقا اینا اینقد خورده بودن بیهوش افتاده بودن ...دیگه برادر گفت سیاووش اومد بالا سر دایی عباس اینا من با کیان دارم میام...کیان از ترس باباشینا اومد خونه ما حالش خراب ...البته باباشم گفت ببرینش خونه احتمالا نصف شب بیاد دنبالش که میدونم نمیاد..حالا اینا هیچچچچچ گوشی دایی عباس تو جیب کیان بود اخلاق سگی...
ما را در سایت اخلاق سگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bakhtiary1394 بازدید : 60 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 17:55